- با محبت
آنکه با محبت است، دوستدار، محب
معنی با محبت - جستجوی لغت در جدول جو
- با محبت
مع الحبّ
- با محبت
Affectionately, Dotingly, Lovingly
- با محبت
affectueusement, de manière affectueuse, avec amour
- با محبت
kwa mapenzi, kwa upendo
- با محبت
محبت سے , محبت سے , محبت سے
- با محبت
ভালোবাসার সাথে , ভালোবাসা সহ , ভালোবাসা সহ
- با محبت
사랑스럽게
- با محبت
sevgiyle, sevgi dolu bir şekilde
- با محبت
愛情を込めて
- با محبت
באהבה , בצורה אוהבת
- با محبت
स्नेहपूर्वक , स्नेहपूर्ण तरीके से , प्रेमपूर्वक
- با محبت
dengan penuh kasih sayang, dengan penuh kasih
- با محبت
ด้วยความรัก , อย่างอ่อนหวาน , ด้วยความรัก
- با محبت
liefdevol
- با محبت
cariñosamente, de manera cariñosa, amorosamente
- با محبت
affettuosamente, in modo affettuoso, amorevolmente
- با محبت
carinhosamente, de maneira carinhosa, amorosamente
- با محبت
亲切地 , 深情地
- با محبت
z miłością, czułością
- با محبت
з любов'ю
- با محبت
liebevoll, zärtlich
- با محبت
ласково , с любовью
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(مَحَبْ بَ)
لغت نامه دهخدا
از با+ محبت، که محبت دارد. آنکه با محبت است، دوستدار. محب. و رجوع به محب شود، عاقل. خردمند:
دو مردیم هردو دلیر و جوان
سخنگوی و بامغز دو پهلوان.
فردوسی.
، که در درون لب ّ دارد. که همه پوست و قشر نیست. که آکنده به لب است، گردوی بامغز (مغزدار) ، که داخل قشر سخت دانۀ روغنی خوردنی دارد، گندم بامغز (مغزدار) ، که همه قشر و پوست نیست و مادۀ نشاسته ای و خوردنی دارد. هستۀ زردآلوی بامغز (مغزدار) ،که در درون هستۀ مادۀ نرم خوراکی دارد. امخاخ، امشاش، بامغز شدن استخوان. (منتهی الارب). الباب، بامغزشدن کشت. (تاج المصادر بیهقی)
دو مردیم هردو دلیر و جوان
سخنگوی و بامغز دو پهلوان.
فردوسی.
، که در درون لب ّ دارد. که همه پوست و قشر نیست. که آکنده به لب است، گردوی بامغز (مغزدار) ، که داخل قشر سخت دانۀ روغنی خوردنی دارد، گندم بامغز (مغزدار) ، که همه قشر و پوست نیست و مادۀ نشاسته ای و خوردنی دارد. هستۀ زردآلوی بامغز (مغزدار) ،که در درون هستۀ مادۀ نرم خوراکی دارد. امخاخ، امشاش، بامغز شدن استخوان. (منتهی الارب). الباب، بامغزشدن کشت. (تاج المصادر بیهقی)
بامهر، رئوف، شفیق، صمیمی، مشفق، مهربان، مهرپرور
متضاد: نامهربان، بی مهر، کم محبت
متضاد: نامهربان، بی مهر، کم محبت
